افراد موفق و خوشبخت و سالم چگونه زندگی می کنند ؟
افراد موفق و خوشبخت و سالم
افراد موفق فقط و فقط در خانه چهارم قرار میگیرند، یعنی زندگی شان را در خانه چهار میگذرانند و همیشه درگیر کارهایی می شوند که مهم هستند، اما فوری نیستند.
برای درس ، برای مطالعه ، برای ورزش و برای روابطشان برنامه دارند و بعداً خودشان را نگران کارهایی که فوری هستند ولی مهم نیست نمیکنند.
همانطور که گفته شد معنایی ندارد که انسان عمرش را اینچنین بگذراند چون یک کار فوری هست که باید به آن رسید و هر وقت در زدند ، هر وقت تلفن کردند باید جواب داد . هیچ دلیلی برای این کار وجود ندارد بسیار طبیعی است که ما سراغ خانه دوم هم نمیرویم ، برای اینکه نه مهم هستند نه فوری .
چرا من و شما وقتی که این همه وقت کم میآوریم و این همه کار داریم و حتی به نصف کارهایی که باید برسیم نمیرسیم سراغ کارهای میرویم که نه مهم هستند ، نه فوری و وقتمان را آنجا می گذاریم طبیعی است که اگر من و شما به کارهایی برسیم که مهم و فوری نیستند و معمولاً فقط تصادف می شود و تصادف را هم از قبل نمیتوان پیشبینی کرد و به آن هم باید جواب داد.
بنابراین من گرفتار خانه اول یا مرحله اول که کارهای مهم و فوری باشد نمیشوم و اگر هم شدم تصادفی است ، که خارج از کنترل من است و صبر می کنم تا هر وقت اتفاق افتاد به خانه دوم هم نمیروم برای اینکه نه مهم است و نه فوری به خانه سوم هم نمی روم برای اینکه فوری است ولی مهم نیست .من تمام نیرویم را در خانه چهارم میگذارم.
بنابراین آدمهای موفق برخورد درستی با زمان دارد و اگر شما این برخورد درست را با زمان و زمانبندی نداشته باشید گرفتار می شوید . خوب خودت
امروز برابر با فردا می باشد مسئله فوقالعاده مهم دیگری در رابطه با سلامت فیزیکی و روانی و خوشبختی ، تواما وجود دارد و آن این است که :
آدم موفق به این نتیجه در ذهنش و در زندگی رسیده که امروز درست برابر فرداست این فردا برخی اوقت فرداست و بعضی از اوقات هفته دیگر ، ماه دیگر و یا سال دیگر و حتی ده سال دیگر آن هم ، با توجه به موضوع ها .
روزی که من معتقدم امروز را باور دارم و آن را حس و احساس کردم و فهمیدم و پذیرفتم و با آن راحت هستم که امروز مساوی است با فردا ، اتفاقی خواهد افتاد ، این است که درد امروز مساوی است با درد فردا و لذت امروز مساوی است با لذت فردا روزی که درد امروز مساوی با درد فردا و لذت امروز مساوی با لذت فردا شد ، مغزمان اینگونه کار میکند که ابتدا درد را بکشد و بعد لذت را بچشد.
به عبارتی به این صورت عمل میکند که ابتدا می کارد ، تا بعدا خرمنی درو کند و ابتدا حرکت می کند تا به جایی برسد و انقدر این فرایند عادی و طبیعی است که به صورت کلی عمل میکند اما نتیجه چه خواهد شد؟
نتیجه این میشود که درد را امروز می کشم و لذت را فردا می برم و با پذیرفتن این که درد را امروز میکشم و لذت را فردا میبرم درد ، درد کشیدن کمتر می شود و به خاطر فکری که درباره لذت فردا دارم بدون اینکه دردی داشته باشد ارزش و اهمیت آن بیشتر خواهد شد و بنابراین حتی در شرایط مساوی من همیشه برنده هستم.
در حالی که اگر من معتقدم امروز مهمتر از فرداست ، بسیار طبیعی است که دست به چنین کاری بزنم که لذت را امروز ببرم و درد را برای فردا بگذارم و معمولاً برای فردا هم بهانه ای درست می کنم تا به دنبال کاری که باید بکنم نروم و در نتیجه به پس فردا به روزهای بعد موکول میشود .آخر کار هم متوجه میشوم که سی سال از عمرم گذشته به اندازه ۵ سال هم جلو نرفتم.
به همین علت است که اگر من و شما بتوانیم خود یا عزیزانمان را به این واقعیت و حقیقت بسیار مهم برسانیم که
امروز مساوی است با فردا نجات پیدا میکنیم و اگر بچسبیم به امروز و امروز را مهم بدانیم گرفتاری است خوب خودت
در جوامعی که متاسفانه مردم بعضی اوقات در مقابل بدبختی و گرفتاری ها قرار می گیرند و راه گریزی ندارند و یاد در جوامعی که اصلاً فردایی وجود ندارد و یا امید به فردایی نیست و یا به هر حال افرادی که اصولاً دوست دارند در حال لذت ببرند ، به دنبال پیشنهاد ها و ضرب المثل ها و یا اشعار ویرانگری هستند که امروز را بگیر و فردا را رها کن در حالی که هر کسی به امروز برسد و فردا را رها کند از پا در می آید .
درست است که باید در حال زندگی کرد و در حال زندگی کردن یعنی درد و لذت امروز را با درد و لذت فردا مقایسه کردن ، ولی در حال لذت بردن یعنی هر چه شد ، شد و امروز هر کاری را دوست داری انجام بده چون از آن لذت می بری و تو را خوشحال میکند .
ولی برخی از اوقات دهها و صدها هزار برابر باید درد را بیشتر کشید روزی که من جلوی خشم و عصبانیت خود را به درستی نمی گیرم و اداره نمیکنم و یا با کسی برخورد تند می کنم و چه بسا برای تمام عمرم درگیرم. بسیاری از اوقات من بدون توجه به واقعیت ممکن است درگیر یک رابطه بشوم که صاحب فرزندی می شوم که ابدا برایش آمادگی ندارم ، یا در زندگی من نمیتواند جای داشته باشد بنابراین تمام عمر خودم و دیگران را گرفتار کردم.
بسیاری از آدم های موفق همیشه از نظر زمان علاوه بر اینکه به جلو توجه میکنند به گذشته نیز توجه دارند به این معنی که وقتی قرار است ساعت سه جایی باشند و میدانند یک ساعت و ربع طول می کشد تا آماده بشوند و به آنجا برسند ، خودشان را از ساعت۱ و ۴۵ دقیقه در آنجا می بینند در نتیجه به کسی تلفن نمیکنند با کسی حرف نمیزنند و میدانند که برای ساعت ۳ بودن در آنجا جایی برای تلفن کردن یا تماشای تلویزیون یا حرف زدن نیست در نتیجه از این فرصت و زمان ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه استفاده میکنند و ساعت ۳ آنجا خواهند بود .
در حالی که بسیاری از مردم ممکن است حرفشان این باشد که ما چه ساعتی باید آنجا باشیم ؟ الان ۱:۴۵ از خود وقت داریم ، حالا چه ساعتی است ؟ دو ، کی آنجا باشیم ؟ساعت ۳ حالا چه ساعتی است ؟ ساعت ۳ و دقیقا ، دقیقه ۹۰ به دنبال حاضر شدن و رفتن می باشد .
علت تمامی تاخیر ها و دیر رسیدن ها ارزیابی نکردن واقع بینانه شرایط و زمان است . خوب خودت
من و شما در دو جا باید بسیار خسیس باشیم : ۱. وقت ۲. انرژی
متاسفانه فرد خسیس موجودی است که در پول خساست به خرج میدهد و بیشترین آسیب را هم می زند و او را گرفتار می کند و وقتی هم به وقت و انرژی می رسد من و شما باید یک اصل اقتصادی را که کمترین هزینه و بیشترین درآمد است را رعایت کنید . در غیر اینصورت گرفتار خواهیم بود بنابراین عامل زمان عامل فوقالعاده مهمی است.
منبع : دکتر هلاکویی
💡چگونه در واقعیت زندگی کنیم و از دنیای ذهنمان بیرون بیایم ؟
💡صحبت های دکتر هلاکویی در مورد چگونه زندگی کردن
💡با چند توصیه به پیشرفت فردی و موفقیت برسید
💡همچنین شما میتوانید از ویدئو های آپارات خوب خودت دیدن فرمایید و مطالب مرتبط مورد نیاز خود را در آن بیابید.