آشنایی با افکار غلط و منفی که به دیگران نیز منتقل میشود قسمت (۲ – ۴)
مورد ششم:
نتیجه گیری نادرست از شیوه های استدلالی یا ظاهراً استدلالی است.
به این معنا که بسیاری از مردم کاملاً نامناسب و بدون توجه به واقعیات یا اصول منطقی، نتایجی می گیرند.
تا آنجا که می دانیم شاید در بیشتر جوامع به ویژه در فرهنگ ما غالب لطیفه ها ناشی از نتیجه گیری غلطی است که فرد از حادثه یا حوادثی گرفته است.
در نتیجه به دلیل تفاوت های فرهنگی یا خرده فرهنگی ما، به نحوی نتیجه گیری می کنیم که دیگران ما را مورد تمسخر قرار می دهند. خوب خودت
در حالی که خود آنها نوع دیگری از نتایج غلط را هم در جامعه و فرهنگ خود به صورت یک بیماری و گرفتاری دارند.
اما متاسفانه کسانی که نتیجه گیری های نادرست می کنند از یک طرف معمولاً انتظارات و توقعات نابجا نیز از خود و دیگران دارند و با غیب گویی و پیش گویی در ذهن خود واقعیت را تصویر و تصور کردن، گرفتاری هایی را در این زمینه برای خودشان به وجود می آورند.
اما در روابط میان افراد متاسفانه این نتیجه گیری ها و عجله در رسیدن به جوابی، بدون آن که همچنان اطلاعات لازم موجود باشد یا ماکار لازمی برای استدلال و تجزیه و تحلیل انجام داده باشیم، مسئله ی ذهن خوانی و به نوعی تصور و تخیل کردن است، که دیگری همان طورکه من خیال و تصور می کنم، فکر میکند یا عمل خواهد کرد.
تا آنجا که برخی از مردم حتی به شما فرصت این را نمی دهند که حرف خود را بزنید و یا از سوء تفاهمی که به وجود آمده است یا اگر دریافت و برداشت غلطی کردهاند از خود شما بپرسند تا مطلب را توضیح دهید و موضوع روشن شود.
بلکه برخی از اوقات حتی نشنیده حرف شما را مورد قضاوت و ارزیابی قرار میدهند و فرض را بر این میگیرند که شما چنین خواهید گفت و چنین خواهید کرد.
در نتیجه در مقابل شما ایستاده یا مقاومت می کنند و به خاطر این که فکری به حساب خود موافق با خواسته و هدف های خودشان دارند، از شما توقع و انتظاری دارند، که شما نه از آن باخبر هستید و نه تمایلی برای برآوردن آن دارید.
به همین دلیل بسیاری از مردم به دلیل عجله و شتاب در نتیجه گیری از مقدمات بسیار کم و محدود، خودشان را با مسائل و مشکلات بسیار و از جمله افسردگی روبرو میکنند.
مورد هفتم:
این مطلب بسیار شایع و رایج است که حس و نظر من ، ولی بیش از همه احساس من ، واقعیت خارجی است.
یعنی اگر من شما را دوست دارم و از شما خوشم می آید، پس شما انسان خوبی هم هستید و یا در اروپا اگر به من بد می گذرد پس اروپا جای بدی است.
این نحوه ی تفکر به صورتی بسیار وسیع در جامعه ی ما وجود دارد و بسیاری از مردم بر اساس احساسات، عواطف و هیجانات خودشان جهان را تشخیص داده و یا آن را درست، غلط، خوب و بد می دانند.
در حالی که باید بدانید احساسات، عواطف و هیجانات ما هیچ توانی برای ارزیابی واقعیت یا شناخت آن ندارند.
بلکه شناخت از طریق حس، تخیل، هوش، احساسات و هیجانات دیگر، به ویژه در انسان سالم از طریق عقل او به دست می آید. خوب خودت
بنابراین چون حالات انسان و هیجان ما، نتیجه و تولید بقیه ی فعالیت های ذهن و ابزار و وسایلی است که در اختیار او است و آن حال و شرایط را به وجود می آورد و ارتباط و انطباق آن با واقعیت یا این که احساسات و هیجان را واقعیت خارجی و یا ملاک اندازه گیری واقعیت بدانیم، تا اندازه ای دور از عقل و منطق و پر از خطا و اشتباه خواهد بود.
متاسفانه برخی از مردم قدم را فراتر می گذارند و احساسات و هیجانات خود را به دیگری نسبت می دهند و دست به فرافکنی می زنند.
یعنی اگر شما را دوست دارم، پس تو هم باید مرا دوست داشته باشی و یا اگر من آرزو می کنم که تو در زندگی ات موفق باشی، پس تو حتما موفق خواهی شد و یا هم اکنون موفق هستی.
بسیاری از مردم کار را تا آنجا پیش می برند که به این نتیجه رسیدهاند که اگر با تمام وجودشان چیزی را بخواهند، آن اتفاق خواهد افتاد و حتی خواسته ها، آرزوها و هیجانات آن ها قوانین جهان و خواص و خصایص و روابط اشیا را بر هم می ریزد، که بدون تردید هرگز چنین نبوده و چنین نخواهد بود.
مگر در چارچوبی که قواعد و قوانین طبیعت به آن اجازه و فرصت را میدهد.
متاسفانه از آنجایی که بیشتر مردم به خصوص با این نحوه ی تفکر، درحالی که می توانند احساسات و هیجانات خوبی داشته باشند، بیشتر احساسات و هیجانات بدی دارند و جهان را جای بد و غیر قابل زیست و بی ارزش و بی اعتبار می دانند.
بنابراین مردمی که احساسات و هیجانات خودشان را واقعیت یا ملاک جهان خارج می دانند، دیر یا زود با غم و اندوه و حسرت و افسوس و در صورت ادامه با افسردگی روبرو می شود
اما کسانی که این واقعیت را نادیده می گیرند حتی پا را فراتر می گذارند و می گویند چون من احساس گناه می کنم، پس بد هستم و من چون احساس می کنم که مایل به انجام کاری نیستم، پس از آن کار را انجام نخواهم داد و اصلاً من بیکاره و باطل هستم.
این نحوه های تفکر بسیار ویرانگر در افراد افسرده بسیار دیده میشود.زیرا متاسفانه این افراد حالات درونی و احساسات و هیجانات خودشان را دقیقا واقعیت خارجی می دانند.
و به همین علت تا آنجا پیش میروند که اگر من ناراحت هستم یا عصبانی، تو باید کار بدی کرده باشی و یا حتی می گویند که به دلم آمده ، یا صبح که بیدار شدم میدانستم که اتفاق بدی خواهد افتاد.
در حالیکه این حالات یا نتیجه ی فعالیتهای ذهن است یا مربوط به رویاها و کابوس های ما می باشد و یا عدم آمادگی برای زندگی و وحشتی است که از جهان و جهانیان داریم.
در نتیجه این که احساس من خبری از حادثه ای در آینده می دهد، به هیچ عنوان نه ارتباط دارد و نه می توان اثبات کرد.
اما بسیار هستند مردمانی که با وجود آن که هزاران با احساسات و هیجانات بدی دارند و هرگز اتفاق نمیافتد، همه ی آنها را نادیده می گیرند ویک بار که اتفاق میافتد، آن را به عنوان سند و مدرکی به دلیل توانایی های ویژه ی خود یا اینکه احساس من بازگو کننده ی نه تنها واقعیات خارج، بلکه آینده است و برای خود جدی و واقعی می بیند.
این گونه نحوه های تفکر دیر یا زود به خاطر خطاها، اشتباهات، مسائل و مشکلاتی که به وجود می آورد، فرد را از واقعیت دور کرده و شرایط و موقعیت او را بر هم می زند و از فرصت ها و امکانات خودش استفاده نمی کند و روابط خودش را نابود می کند و در جهت ارتباط با دیگران با مسائل و مشکلاتی همراه می شود.
مورد هشتم:
خصوصی کردن، شخصی کردن و فردی کردن همه ی جهان و جهانیان حتی بارگاه و درگاه الهی.
یعنی من تصور میکنم که فردی کاملاً استثنایی و ویژه هستم تا آنجا که حوادث جهان به خاطر من تغییر پیدا می کنند.
و به دلیل کار یا کارهای خوبی که کردم روز تولد من آفتابی شده و یا به دلیل خطا و اشتباهی که کرده ام، آن روز ناگهان طوفانی شده است.
در حالی که آفتابی بودن روزی یا طوفانی بودن آن بر اساس قواعد و قوانینی است که اتفاق افتاده است و در یک شهری که چندین میلیون نفر زندگی می کنند، به یکباره آب و هوا به خاطر من دگرگون نخواهد شد.
اما این افراد به دلیل خودمداری و بخاطر خودمحوری و خودخواهی و خودبینی،آهسته آهسته نه تنها خود را تنها با طبیعت یکی و همراه می دانند بلکه با خدای خود یکتا و بی همتا می دانند.
تا آنجا که تصوری از خدای انسان گونه و انسان خداگونه، امروز در میان مردمی که کمی از نظام ذهنی و فکری واقعی دور افتاده اند و با مسائل و مطالب آن گونه که هست آشنا نیستند به وجود آمده است که حتی خود برای خود خدا هستند یا خداوند و مانند آنها حس، احساس و عمل می کند.
حتی باورشان بر این است هر زمان که مسئله و مشکلی پیدا شود دستگاه خلقت متوقف شده و همه ی قوانین طبیعت بر هم ریخته و به خاطر میل و خواسته ی کوچک من دنیا دگرگون شده.
و متاسفانه چون یک چنین نحوه ی تفکری معمولاً با حوادث بد دیر یا زود خود را همراه و هم عنان خواهد دید، من را به این نتیجه میرساند که موجود بد، گناهکار، شرور و فاسدی هستم که مستوجب این همه مجازات هستم و کار جهان و جهانیان همه بهگونهای تنظیم میشود تا من را سرجای خودم بنشانند و مجازاتم کنند.
متاسفانه بسیاری از مردم حوادث جهان و اتفاقات را آنچنان فردی و شخصی می کنند و خود را در این زمینه گرفتار می کنند.
اما هستند کسانی که این توهم را پیدا میکنند که به خاطر جنبه ی استثنایی و ویژه ای که دارند مسئولیتی به مراتب فراتر از مسئولیت انسانی دارند تا آنجا که تصور رسالتی می کنند و خود را نجات دهنده ی دیگران میدانند و آن هم بدون آن که حتی با موضوع و مسائل آشنایی داشته باشند.
اما به دلیل ابهام بسیار در ذهن و زندگی و در نتیجه فقط دیدن روزنه ی روشن در تخیلات و تصورات خود فکر میکنند که توان انداختن نوری بر روی همه ی تاریکی ها و نجات مردم دارند.
و از این جاست که متاسفانه برخی از اوقات دیگران نیز مانند آنها چنین تصورات و تخیلات عجیب و غریبی دارند و ظاهراً این هیاهو کمتر از یک درصد از نظر ناظر ناآگاه، به عنوان موضوع و مطلبی جدی تلقی میشود و به خاطر این که سخن و حرف آنها با هدف ها و آرزوهای من هماهنگ است، آن ها را بیش از آنکه واقعی باشند،
واقعی یا جدی می دانم.
مورد نهم:
نظام ذهنی، همه یا هیچ است.
یعنی جهان را سیاه و سفید دیدن.
برخی از مردم به جهانی باور دارند که همه چیز یا خوب یابد یا درست یا غلط، مفید یا مضرند و یا مردم دوست و یا دشمن هستند. خوب خودت
چنین نحوه ی تفکری که جهان را دو پاره کند و معمولاً در آغاز آن را تا حدودی برابر می بیند، متاسفانه با گذشت زمان به خصوص بعد از سن ۴۵ سالگی در بیشتر جوامع این افراد تقریبا همه ی دنیا را سیاه و تاریک و بد میبینند و فقط قسمت کوچکی را آن هم در ضمیر و ذهن خود را روشن و شفاف می بینند.
معلوم است که تاریک کردن دنیا و این چنین جهان را به سمت بدی، نیستی و نابودی کشاندن فرد را از کار و فعالیت عادی و معمولی بازمیدارد.
این افراد با چنین تخیل سیاه و سفیدی در درون خود خارهایی را به وجود میآورند که آنها را رنج میدهد و این سیمهای خاردار را نیز در صورت داشتن توان و قدرت به دور دیگران نیز می کشند و آنها را هم آزار میدهند.
نظام ذهنی، که جهان را خوب و بد یا درست و غلط می داند، محکوم به اضطراب، افسردگی، خشم و عصبانیت است.
به همین علت در دنیایی زندگی میکنیم که دنیای تفاوت و اختلاف است نه دنیای خوب، بد، درست و غلط.
چند درصدی از جهان خوب، بد، درست و غلط هستند. اما بیشتر جهان، جهان تفاوت و اختلاف است و درک این واقعیت و فهم آن و پذیرفتن آن و بر مبنای آن اندیشیدن و عمل کردن من و شما را از بسیاری گرفتاری ها و مشکلات آزاد می کند.
«دکتر هلاکویی »
💡چگونه خودمون رو دوست داشته باشیم و از خود لذت ببریم؟
💡چگونه در واقعیت زندگی کنیم و از دنیای ذهنمان بیرون بیایم ؟
💡چرا مدام می خوام ادعا کنم و خودم را اثبات کنم؟
💡همچنین شما میتوانید از ویدئو های آپارات خوب خودت دیدن فرمایید و مطالب مرتبط مورد نیاز خود را در آن بیابید.