مهارت های زندگیهمه مقالات

چطور یک گپ عالی را شروع کنی ؟

شروع یک گفتگوی عالی 

فرض کن در یک مهمانی یا جلسه کاری هستی. تو به کسی معرفی می شوی. با او دست می دهی، چشم هایتان با هم تلاقی می کند … و بعد ناگهان مغزت قفل می شود و زبانت بند می آید. در به در دنبال موضوعی می گردی تا به این سکوت ناخوشایند خاتمه بدهی، ولی موفق نمیشوی و طولی نمی کشد که مصاحب جدیدت راهش را می کشد و می رود.

همه ما دوست داریم اولین کلمه هایی که از دهانمان بیرون می آید، جذاب، هوشمندانه و پرمعنا باشد. می خواهیم شنوندگانمان به سرعت بفهمند که ما چقدر مسحور کننده هستیم. یک بار من در محفلی بودم که همه حاضران در آنجا آدم های جذاب، باهوش، دانا و مسحور کننده بودند. این مسئله مرا کفری کرده بود چون بیشتر این افراد احساس می کردند که باید در عرض ده ثانیه یا کمتر این مسئله را به دیگری ثابت کنند.

شروع یک گفتگوی عالی 

چندین سال قبل، سازمان منسا (که متشکل از مجموعه ای از افراد فوق العاده باهوشی است که جزء دو درصد آدم های باهوش کشور هستند) از من دعوت کرد تا در مجمع سالانه آنها به عنوان سخنران اصلی صحبت کنم. وقتی رسیدم، مهمانی عصرانه آنها در لابی هتلی که من در آن اقامت داشتم شروع شده بود. وقتی که کارهای پذیرش را انجام دادم، چمدان هایم را از میان گنجینه ای از این مخ های با ارزش به سمت آسانسور کشیدم. در باز شد و من وارد آسانسوری شدم که پر بود از مهمان. همین طور که سفرمان را به سمت طبقات خودمان آغاز کردیم، آسانسور چند تا تکان خورد. من در واکنش به سرعت کم آسانسور گفتم: « انگار آسانسور یه کم منگ شده! »

ناگهان تمام افراد حاضر در آسانسور، گویی که احساس کرده بودند مجبورند آی. کیوی مثبت ۱۳۲ خود را به بقیه نشان دهند، با یک توضیح رعدآساء گوی سبقت را از همدیگر ربودند. یکی گفت: « معلومه که درست روی محورش سوار نشده. » دیگری اعلام کرد: « کنتاکت رله جفت و جور نشده. » ناگهان من احساس ملخی را پیدا کردم که در یک بلندگو گیر افتاده است. دلم می خواست هر چه زودتر درهای آسانسور باز شود تا من خودم را از حمله این غول های عقل کل نجات دهم!




گفتگوی اشتباه

بعدا در تنهایی اتاقم به اتفاقی که در آسانسور افتاده بود فکر کردم و متوجه شدم جواب های منساها آن قدرها هم که فکر می کردم ناجور نبوده است، پس چرا من برداشت برعکسی داشتم؟ وقتی خوب فکر کردم، دیدم به این خاطر بوده است که آنها هم زودتر از آنچه که باید، شروع به استفاده از اصطلاحات فنی کرده بودند و هم زیادی فنی صحبت کرده بودند و من امادگی شنیدن آنها را نداشتم، شور و انرژی بالای آنها حالت خسته و گیج مرا بر هم زده بود.

یادت باشد منظور از « گپ زدن ، صحبت از یک مشت واقعیت علمی یا اصطلاحات فنی نیست، بلکه مهم لحن کلام … یا به قول معروف ملودی کلام توست. نقش اصلی گپ زدن این است که مخاطب را آرام کند. بنابراین باید صداهای آرامش بخشی از خودت در بیاوری. به عبارت دیگر باید خودت را با حال و هوای شنوندهات تطبیق بدهی.

خودت را با حال و هوای شنوندهات تطبیق بده

کسانی که در برقراری ارتباط با دیگران استاد هستند، لحن شنوندگان خود را می گیرند و آن را تقلید می کنند (درست مثل تکرار کردن نوت موسیقی ساز استاد.)، مثلا در مورد اتفاقی که در آسانسور افتاد، بهتر بود که منساها به جای اینکه به این شدت خود را وارد بحث کنند، برای لحظه ای با گفتن چیزی مثل: « آره، یواشه، مگه نه؟ » خود را با حالت بی خیال من تطبیق بدهند بعد اطلاعاتشان را رو کنند و مثلا بگویند: « تا حالا کنجکاو شدی بدونی چی باعث میشه آسانسور کند حرکت کنه؟ » در این صورت من با خلوص نیت در جوابشان می گفتم: « بله دوست دارم بدونم. » بعد از یک لحظه که سطح انرژی هایمان با هم برابر شد، من از توضیح آنها درباره جا افتادن روی محور و یا هر چیز دیگری که بود استقبال می کردم؛ و ممکن بود دوستی بین ما شکل بگیرد.




مطمئنم حداقل یکی دو بار در زندگی ات پیش آمده است که دیگران بدون توجه به « حال و هوایت » به تو گیر داده باشند. آیا شده است وقتی یکی از همکاران بیش از حد هیجان زده ات با انبوهی از سؤال ها بر سرت بکوبد، احساس راحتی کنی؟ و یا برعکس، وقتی دیرت شده و داری با عجله خودت را به جلسه ای می رسانی، یک مرتبه یکی از هم قطارهایت جلویت را بگیرد و با تنبلی و آهستگی شروع به تعریف یک داستان کشدار و بیحال کند؟ هر چقدر هم که آن داستان بامزه باشد، تو در آن لحظه دوست نداری آن را بشنوی.

برقراری ارتباط با دیگران

اولین قدم برای شروع یک گفتگو، بدون اینکه در نطفه آن را خفه کنی، این است که خود را با حال و هوای شنونده ات مطابقت بدهی (ولو شده با یکی، دو جمله.) وقتی که پای « گپ زدن » به میان می آید، به موسیقی کلمه ها فکر کن، نه به خود آنها. آیا آهنگ کلمه های شنونده ات ملودی آهسته و ملایمی است و یا تند و نشاط انگیز است. خودت را با آن ریتم هماهنگ کن، من به این می گویم: « سازگار شدن با حال و هوای طرف مقابل. »

سازگار کردن خود با حال و هوای طرف مقابل

سازگار کردن خود با حال و هوای طرف مقابل می تواند معامله ای را جوش بدهد یا آن را بر هم بزند

« سازگار کردن به خود با حال و هوای مشتری، برای فروشنده ها حیاتی است. چند سال قبل، تصمیم گرفتم مهمانی غیرمنتظره ای برای بهترین دوستم، استلا، برگزار کنم. قرار بود آن مهمانی تبدیل به یک جشن سه منظوره بشود چون سه تا مناسبت شیرین مختلف وجود داشت: اولی تولد استلا بود؛ دومی این مسئله بود که به تازگی نامزد کرده بود و سومی این بود که اخیرا شغل رؤیایی اش را به دست آورده بود. استلا از دوران ابتدایی دوست صمیمی ام بود و من از فکر غافلگیر کردن او از خوشحالی روی پا بند نبودم.

فروشگاه الو کالا

شنیده بودم که یکی از بهترین رستوران های فرانسوی شهرمان اتاق خیلی زیبا و جذابی برای برگزاری مهمانی دارد. یک روز بعد از ظهر حدود ساعت پنج عصر، با خوشحالی وارد آن رستوران شدم و کارمندی را دیدم که روی صندلی اش نشسته بود. او با بیحالی به دفتر رزروی ها نگاه کرد. من با هیجان شروع کردم به توضیح دادن درباره جشن سه گانه استلا و از او خواستم آن اتاق افسانه ای که این همه تعریفش را شنیده بودم به من نشان دهد. او بدون هیچ لبخند یا واکنش خاصی گفت: « اتاق اون ته هست. میتونی بری و اگه دوست داری اون رو ببینی. »

سقوط! عجب آدم ضدحالی! حالت عبوسانه او تمام حال و هوای مهمانی را از تن من به در کرد. دیگر نمی خواستم آن اتاق مسخره را اجاره کنم. حتی قبل از اینکه اتاق را ببینم، او این معامله را از دست داده بود. من از آن رستوران بیرون آمدم و با خودم عهد بستم جایی را پیدا کنم که حداقل مدیریتش با شادی من در آن موقعیت همنوا باشد.

هر مادری به طور غریزی این مسئله را می داند که برای ساکت کردن نوزادی که گریه می کند، نباید صرفا انگشتش را تکان دهد یا فریاد بزند: « ساکت شو. »، … نه، مامان بچه را بلند می کند و با لحن دردمندانه ای می گوید: « آخی … آخی … آخی … » و برای چند ثانیه با دلسوزی و همدردی، خود را در ناراحتی بچه شریک می کند.

نحوه ارتباط صحیح

بعد آرام آرام حرفهای شادی به بچه می زند تا گریه اش بند بیاید. همه شنونده های تو هم بچه های بزرگی هستند. اگر می خواهی که دست از گریه کردن بردارند، از تو چیزی بخرند یا با تو دوست شوند، خود را با حال و هوای آنها سازگار کن.

سازگاری با حال و هوای طرف مقابل

قبل از اینکه دهانت را باز کنی، مثل یک شیمی دان ماهر « نمونه ای » از صدای شنونده ات را بگیر و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار بده تا بفهمی مخاطبت در چه حال و هوایی است. یک « عکس ذهنی » از حالت های او بگیر تا ببینی آیا شنونده ات سرخوش است یا خسته یا درب و داغون! اگر بخواهی دیگران را به خودت نزدیک کنی، اول باید خودت را با حال و هوای آنها و لحن صدایشان سازگار کنی – حتی اگر شده برای یک لحظه..


ممکن است در رابطه با مقاله چطور یک گپ عالی را شروع کنی این مطالب هم علاقه داشته باشید:

 

این مطالب را هم حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا
Exclamation Triangle Check code