مسائل روانی و اجتماعیهمه مقالات

آشنایی با افکار غلط و منفی که به دیگران نیز منتقل میشود قسمت (۱ – ۴)

 افکار نابجا و غلط و بد و منفی 

 

۱۵ مورد از افکار نابجا و غلط و بد و منفی که به صورت اصل و واقعیتی گفته میشود و به دیگران انتقال داده می شود.

مورد اول: اصل « این همانی » است.

این اصل به من و شما می‌گوید آنچه که هست، وجود دارد و در نتیجه آنچه که نیست، وجود ندارد.

جهان قبل از ما وجود داشته و بعد از ما نیز وجود خواهد داشت. درست است که ما به عنوان ناظر ، جهان را به گونه ای در ذهن خود دریافت کرده و یا آن را ترجمه می‌کنیم.

اما واقعیتی در خارج موجود است و ما باید تمام کوشش خود را به کار ببریم تا بر اساس توافق کلی و عمومی و برداشت انسانی جهان را آن گونه که هست بشناسیم و درک و ادراک کنیم، تا این که دنیا را در ذهن خودمان بسازیم.




یا اگر چیزی را دوست نداریم بگوییم وجود ندارد و اگر دوست داریم و درست می دانیم، بگوییم که وجود دارد.

در حالی که ابتدا باید واقعیت را با دقت شناخت و اگر مایل به تغییر و از میان بردن آن هستیم اقدام کنیم، نه این که از قبل به نبودن آن حکمی صادر کرده و خود را آسوده کنیم.

این نفی و این انکار و نپذیرفتن واقعیت در بسیاری از موارد نه تنها موجب گرفتاری های احساسی، عاطفی و یا افسردگی شده، حتی زمینه ای را برای مرگ و نابودی افراد و یا جوامع فراهم کرده است.

در نتیجه مسئله ی چه و چگونه و درک واقعیت بدون تردید اولین قدم انسانی برای تغییر واقعیت نامربوط و تکامل در زندگی خود و دیگران است.

مورد دوم: پذیرفتن « اصل علیت »است.

اگرچه علیت، شاید تصمیمی از اصل این همانی باشد و در این باره گفت و گوهایی می باشد، ولی آنچه که در ظاهر و بر مبنای آن می توان عمل کرد و نتیجه گرفت، این واقعیت است که هر پدیده ای در جهان علت و عللی دارد.




در نتیجه هیچ اتفاقی و هیچ موضوعی و هیچ حادثه ای بدون علت و سبب به وجود نیامده و هرگز در خلأ و در نبودن و عدم، هیچ اتفاقی در جهان طبیعت نمی افتد.

به همین علت قرار است که مانه تنها به مسئله ی چه و چگونه بلکه به چرایی و علل و عوامل هر پدیده توجهی داشته باشیم.

و با این واقعیت خود را آشنا کنیم که علل ثابت و واحد، معمولاً نتیجه ی معین و مشخص را به وجود می آورد.

علل ثابت و واحد

و هر نتیجه ای می تواند نتیجه ی علل و عوامل مختلف باشد و درک و تشخیص این مسئله در بسیاری از موارد مانع بسیاری از سوء تفاهم ها و گرفتاری ها است.

فروشگاه الو کالا

آن چه که اهمیت دارد این است که پذیرفتن اصل علیت که موضوع اصلی و اساسی علم است، به من و شما این اجازه و فرصت را می‌دهد تا با درک قوانین جهان به گونه‌ای عمل کنیم که به هدف ها و خواسته های خودمان برسیم .

این واقعیت را بپذیریم که در جهانی زندگی می کنیم که قوانین آن ثابت، واحد، بدون تغییر و دگرگونی هستند. خوب خودت

و اگر تغییری در آن دیده می‌شود، فقط به خاطر این است که قانونی، قانون دیگر را کنار می‌زند و به دلیل قانون طبیعت، این دگرگونی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

همان گونه که هواپیمایی با چند صد نفر سرنشین از تهران برخاسته و بعد از چند ساعت خود را به پاریس می رساند و میلیون، میلیون و میلیارد، میلیارد قاعده و قانون طبیعت باید در جای خود به درستی و با دقت کار کنند تا چنین اتفاقی بیفتد و به هیچ وجه در این قوانین و در این اصول تغییر و دگرگونی وجود ندارد و هرگز به وجود نیامده و به نظر نمی رسد که به وجود بیاید.

بنابراین پذیرش این که حوادث و اتفاقات بدون دلیل و بدون علت اتفاق افتاده و یا خواهند افتاد ، به هیچ عنوان با نگاهی دقیق واقعیت جهان و طبیعت سازگاری ندارد و متاسفانه برخی از مردم تصوری غیر عادی از جهان و طبیعت و افکاری غیر واقعی و معجزه گرایانه دارند.

ولی هرگز اتفاقی خارج از قانون طبیعت نیفتاده و با نگاهی دقیق به تاریخ و حوادث و یا چگونگی بحث و گفت‌وگو درباره ی آن به راحتی می توان متوجه شد که جهان از قانون ثابت واحدی برخوردار است که بر اساس فرمول های ریاضی می‌توان آن را نوشت و بسط داد و انتظار اتفاق آن را داشت.

متاسفانه برخی از مردم تقدم و تأخر زمانی را رابطه یا علت و معلولی می‌دانند. خوب خودت

به این معنا که اگر حادثه ای اتفاق افتاده و بعد از آن حادثه ی دیگری روی داده، آن بخش اولی را علت دیگری می دانند در حالی که در بسیاری از موارد تقدم و تاخر زمانی موضوع علت و معلول نیست اشتباه دیگری که در این زمینه صورت می‌گیرد موضوع همبستگی است که با مسئله ی علیت اشتباه گرفته می شود.

به این معنا که برخی از اوقات یک پدیده با پدیده ی دیگری همراه است و افزایش یکی موجب افزایش و کاهش دیگری یا کاهش اولی موجب افزایش و کاهش دومی می‌شود و تقریباً آن را در بیشتر موارد می‌توان دید، اما این ارتباط، ارتباط علمی نیست.

مثلاً مطالعات نشان می‌دهد که اگر به اتومبیلی یا یک میلیون اتومبیل نگاه کنید و در آن چتر ببینید و آن را با یک میلیون اتومبیل دیگر مقایسه کنید که در آن چتری دیده نمی شود، میزان تصادف در اتومبیل هایی که در آن چتر است ۲ تا ۴ برابر اتومبیل هایی است که در آنها چتر نیست.

بنابراین ظاهراً رابطه‌ ای بین تصادف و چتر پیدا می شود، که همیشه افزایش تعداد چتر در اتومبیل ها موجب و نشانه ی افزایش تصادف هادر اتومبیل دیگر است.

در حالی که در واقعیت هر دوی این پدیده یعنی وجود چتر در اتومبیل یا تصادف مربوط به موضوع بارندگی و یا برف و در نتیجه لغزنده بودن جاده‌ها و مشکلاتی است که در همه جا بعد از باران به خصوص بعد از باران اول اتفاق می افتد.

رابطه‌ ای بین تصادف و چتر

به همین علت گرچه بین چتر و تصادف ظاهرا همبستگی وجود دارد، اما رابطه ی علمی موجود نیست.

یعنی با حذف چتر از اتومبیل نمی توان مانع تصادف شد. یا با گذاشتن چتر در اتومبیل نمی‌توان موجب آن شد، بلکه باید همبستگی این دو پدیده را با مسئله ی علیت یکی ندانست.

متاسفانه در بیشتر موارد مردمانی که به موضوع علیت توجه می کنند روابط دیگری را نیز عاملی برای تحقق حوادث می دانند.

در حالی که در بسیاری از موارد موضوع علیت با همبستگی و یا با تقدم و تاخر زمانی با خطا و اشتباه ذهن، مختلف و متفاوت است.

مورد سوم: اصل «عدم تضاد و شناختی » است.

به این معنا که من و شما باید با این واقعیت آشنا باشیم که جملات ما یا باورها و اعتقادات ما با تضاد و تناقضی همراه نباشد.

همان گونه که یک شی در یک لحظه نمی تواند سیاه یا سفید باشد یعنی جمع یا اجتماع آنها محال است، در حالی که ممکن است که نه سیاه و نه سفید باشد بلکه سبز یا آبی باشد و بنابراین این دو رنگ با هم متضاد هستند.

اما در عین حال پدیده هایی هستند که نه آن ها را می توان با هم جمع کرد و نه می‌توان نفی کرد.

اگر من زنده هستم، مرده نیستم اگر مرده ام، زنده نیستم. اما نمی توانم هم زنده باشم و هم مرده.

بنابراین وقتی که سخن از تضاد است جمع و اجتماع آنها محال است و وقتی که صحبت از موضوع هایی است که در آن ها تناقض است، نه جمع آنها و اجتماع آنها و نه رد و نفی آنها ، یا پایین و بالا بودن آن ها ممکن نخواهد بود و محال است.

متاسفانه بسیاری از مردم افکار و عقاید و مطالبی دارند که پر از تضاد و تناقض است.

افکار و عقاید

می‌دانیم که برای حقیقت ۳ تعریف وجود دارد :

۱- حقیقت آن است که باید باشد، که در مقابل آن واقعیت قرار می‌گیرد یعنی آنچه که هست.

اگر در دنیا قرار است که صلح و دوستی باشد یک حقیقت است و وقتی که جنگ هست، دشمن یک واقعیت است.

بنابراین حرکت از جهان واقعیات به جهان حقایق یعنی از آنچه که هست و معمولاً بد است، به سمت جهان حقایق یعنی آنچه خوب است و باید باشد حرکت کرد.

۲- تعریف دیگر حقیقت، تطابق شناخت با واقعیت است یعنی زمانی که درک و شناخت من با واقعیت خارجی مطبق است، جمله ی من حقیقت است.

اگر مثلاً من بگویم که هوای این اتاق ۷۰ درجه ی فارنهایت است و گرماسنجی بیاورم و ۷۰ باشد جمله ی من حقیقت است.و حال آن که ۶۵ یا ۷۵ باشد جمله ، حقیقت نیست.

بنابراین آن زمان که درک، شناخت و ادراک من از واقعیات با واقعیت منطبق است، من نظری حقیقی دارم، در غیر این صورت نظر من غیر حقیقی و غیر واقعی است. خوب خودت

۳- تعریف دیگری نیز برای حقیقت وجود دارد و حقیقت یک جمله‌ای است در یک سیستم یا یک مجموعه با جمله ی دیگری که با آن در تضاد و تناقض است.

و به همین علت است که در نظام حقوقی و قانونی اگر احتمالاً وکیلی بتواند ثابت کند که در وقت وقوع جرم شما در آنجا نبودید از آنجا که ممکن نیست، شما چه جرمی را در جایی در یک لحظه ای مرتکب شوید و درست در همان لحظه در جای دیگری باشید، شما را از اتهام تبرئه خواهد کرد.

بنابراین وقتی که ما در دنیا جمله ای می‌گوییم باید هرگز در آن سیستم و مجموعه جمله ای متضاد و متناقض با آن نباشد.

اما متاسفانه بیشتر مردم این اصول را رعایت نکرده و در حالی که مطالبی بیان می‌کنند و یا عمل می‌کنند و یا نظام فکری و ذهنی دارند، این سیستم ها پر از تضاد و تناقض هستند.

 

مثلاً در جهان در سال گذشته ۸۰ میلیون بیمار شده اند و مرده اند و شفا نیافته اند و با این قسمت ماجرا کاری ندارند.

بنابراین روزی که انسان اصول کلی که مبنای تفکر و تعقل است را نادیده می‌گیرد، موضوع هایی را باور می کند و یا مطالبی را بیان می کند که با واقعیت و حقیقت سازگاری ندارد و معلوم است که دیر یا زود به خاطر آنها گرفتار می‌شود.

مورد چهارم: تعمیم نادرست یا بیش از اندازه است.

یعنی می دانیم که بسیاری از مردم با یک حادثه و واقعه یا یک و دو مورد ، قانون کلی و عمومی می سازند.

اگر از شهری همسری انتخاب کرده‌اند یا همسر کسی شده‌اند و او خوب بوده است، حکم بر این می کنند که همه ی پسران و دختران آن شهر خوب هستند و اگر بد بوده حکم می کنند که همه ی مردمان آن شهر بد هستند.

یک چنین نگاهی به جهان ناشی از نادانی و عدم توجه به اصول و مبنای تفکر و تعقل انسانی است.

یک حادثه وقتی که هزار بار و چند هزار بار نیز تکرار می‌شود شاید همچنان من و شما را به قانون و قاعده ی کلی نرساند.

اما متاسفانه بسیاری از مردم بر مبنای یک حادثه و یا یک تجربه، نتیجه‌ ای می گیرند و افکار و عقاید خودشان را بر مبنای آن استوار می کنند.

در حالی که در بسیاری از موارد با وجود این که حادثه ای مشابه اتفاق افتاده است، ولی علل و عواملی کاملا مختلف و متفاوت دارند.

اما معمولاً کسانی که درگیر این نوع تصمیم ها هستند، این تصمیم را با فاجعه سازی همراه می کنند یعنی فقط حوادث بد، غلط و آزار دهنده هستند که با یک بار اتفاق افتادنشان، به صورت قاعده و قانونی می شوند و بنابراین فرض آنها چنین است که اگر یک بار اتفاق بدی افتاد، همچنین این اتفاق بد تکرار خواهد شد.

تا آن جا که اگر درخواست شغلی را کرده‌اند و به آنها نداده‌اند، فرض را بر این می گیرند که هیچ کس به آنها پیشنهاد کاری را نخواهد داد.

پیشنهاد کاری

یا در مورد پسر و دختری که رابطه ی آنها به ازدواج منجر نشده است، پس هیچ کس مایل به ازدواج با من نیست یا فرد مناسبی برای من در جهان نخواهد بود.

همچنین اگر به منزل شما تلفن کنند و چند بار زنگ زده باشند و شما نباشید، پرسش آنها این است که کجا بودید؟ درست مانند این که شما باید همیشه در خانه باشید و با این جمله که نگران شما شدم فرض را بر این می‌گیرند که باید اتفاق بدی افتاده باشد.

در حالی که این تصور یعنی نبودن شما در خانه به معنی نابودی شما است، که از آن برداشت های عجیب و غریبی است که متاسفانه بسیاری از مردم دارند.

برخی از مردم جمله ی آزار و اذیت و حتی مرگ یا بدبختی خود را به موضوعات کوچکتری مرتبط می کنند، مانند مردم از بس که به تو زنگ زدم، مردم از بس که با توحرف زدم که مثلاً وسایل خودت را جمع کنی و نکردی.

مردم از این که من این همه منتظر تو شدم، در حالی که در هیچ کدام از این موارد مسئله ای نه تنها به عنوان مرگ مطرح نیست، ای بسا با درد و رنج نیز همراه نیست.

بسیاری مردم با این نوع تصمیم های عجیب و غریب به خصوص فاجعه سازی، زمینه ای را فراهم می کنند تا دنیا را جای بسیار بدی ببینند.

مورد پنجم: قیاس غلط یا نابجا یا قیاس مع الفارق.

به این معنا که برخی از مردم مطالب را به گونه ای به هم مرتبط می کنند که واقعاً هیچ گونه ارتباطی یا انتقالی در این زمینه واقعیت و معنایی ندارد.

کودک بین ۶ تا ۸ سالگی از این سیستم ظاهراً استدلالی، بسیار استفاده می کند.

قیاس غلط یا نابجا

اگر شما به کودک ۷ ساله ای بگویید که منزل کناری ما را دیشب دزدی سرقت کرده است، او به این نتیجه می رسد که امشب نوبت خانه ی ماست.

یا بسیار هستند پدران و مادرانی که اگر در روزنامه بخوانند و در تلویزیون ببینند که فرزند ۱۷ ساله ی کسی درگیر تصادف، حادثه و فاجعه دیگری شده و آنها نیز فرزندی ۱۷ ساله دارند، بلافاصله به این نتیجه می رسند که نوبت ماست.

بنابراین نگران و ناراحت شده و حرفی و مطلبی به فرزند خود می گویند و یا برای او محدودیت‌ها و موانعی را به وجود می آورند.

در حالی که هیچ ارتباطی بین آنچه که اتفاق افتاده و فرزند آنها وجود ندارد. به همین دلیل بسیاری از مردم از این نحوه ی استدلال عقلی و منطقی بسیار غلط و نابجا استفاده کرده و در نتیجه به خاطر باورها و یا نتایجی که به دست می آورند، خود را گرفتار می کنند.

«دکتر هلاکویی»


 

بخش بعدی مقاله:

>> آشنایی با افکار غلط و منفی که به دیگران نیز منتقل میشود قسمت (۲ – ۴)

 

 


ممکن است در رابطه با مقاله آشنایی با افکار غلط و منفی که به دیگران نیز منتقل میشود قسمت (۱ - ۴) این مطالب هم علاقه داشته باشید:

💡خلاصی از افکار منفی که زندگیتان را نابود میکند

💡چگونه در واقعیت زندگی کنیم و از دنیای ذهنمان بیرون بیایم ؟

💡منظور از منتقد آسیب رسان چیست ؟

💡همچنین شما میتوانید از ویدئو های آپارات خوب خودت دیدن فرمایید و مطالب مرتبط مورد نیاز خود را در آن بیابید.

;

این مطالب را هم حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا
Exclamation Triangle Check code