مسائل کودکان و نوجوانانهمه مقالات

چگونه به جای قدرت،محبت به کودک خود هدیه بدهیم؟

برای اینکه بدانید محبت به کودک چه تاثیر شگفت انگیزی در او میگذارد مقاله زیر را مطالعه فرمایید

محبت به کودک به جای قدرت:

میدانیم که همچنان بهترین تعریف برای قدرت، تعریفی از که جامعه شناس قرن نوزدهم مارکس وبر داردکه: قدرت،پیش بردن برنامه ها و یا رسیدن به هدف ها با وجود مخالفت دیگران می باشد.
بنابراین بازگو کننده ی کاربرد زور و تحمیل و به نوعی وادار کردن دیگران به کار یا هدفی یا در مسیر عملی است که من و شما مایل هستیم آن را انجام بدهیم.
در یک چنین چارچوبی است که موضوع قدرت در خانواده مطرح است .
با قدرت پدر و یا مادری که به گونه ای پدرانه عمل و زندگی می کنند،در ارتباط خواهد بود.
روزی که شما مایل هستید قدرتی را به نوعی،اعمال کنید،برای این که این کار،کنترلی دائمی میخواهد و هزینه فراوان دارد و احتمالاً غیر ممکن می باشد.
از طریق ایجاد ترس و رعب و وحشت شرایط را فراهم می کنید.
به همین علت در برخی از خانواده ها،وضعیتی به وجود می آید که بچه ها از پدر یا مادر یا از هردو و یا برخی از اوقات از خواهران و برادران بزرگتر می ترسند.
وبرخی اوقات حتی در گذشته ها گفته میشد که:
بهتر است کودک از کسی بترسد و یا برخی اوقات برای خواباندن بچه ها،ما آنها را از لولو و یا موجودات دیگری می ترساندیم تا بتوانیم به هدف های خودمان برسیم.
در تمام این موارد،آنچه که اتفاق می افتد،در حقیقت ایجاد وحشت است تا از طریق آن بتوانیم کنترل و اختیار را به دست بگیریم.
همراه با ایجاد ترس،رعب و وحشت،وضع قوانین و مقررات است.

وحشت کودک
به این معنا که باید چنین یا چنان کرد. ساعت پنج باید اینجا بود. ساعت هشت باید غذا خورد.
صبح باید این ساعت برخاست. حتماً صبحانه باید اینگونه خورده شود.
بنابراین ملاحظه می کنید که ظاهراً گرچه ما مدعی هستیم که این قوانین را برای خوبی و صلاح به وجودآورده ایم.
اما واقعیت مسئله در بسیاری از موارد این است که این قوانین من در آوردی،کاملاً فردی و شخصی،حتی به خاطر آرامش و راحتی خودمان می باشد.
مطالعات نشان می دهد که حتی در بیمارستان های آمریکا،نزدیک به نود درصد قوانین و مقررات برای حمایت از پزشکان و کادر بیمارستان است تا بیمار گرفتار و بیچاره.
بنابراین تعجبی ندارد که اگر بسیاری از ما در زندگیمان آنچه راکه دوست داریم،آنچه را که درست
می دانیم.

آنچه را که میخواهیم،حتی در مواردی بسیار تنگ نظرانه و کوتاه مدت به عنوان درست و خوب،به فرزندانمان تحمیل می کنیم.

تحمیل به کودک
در حالیکه میدانیم قانون در تحلیل نهایی،کشف شدنی و درک شدنی است.
یعنی باید روابط شناخته شوند و به شرایط و موقعیت آگاهی پیدا شود و من و شما با محتوا و خواص و ویژگی های پدیده ها آشنا شویم.
سپس به وضع قوانین بپردازیم،تا اینکه درست برعکس اول قانون را وضع کنیم،بعد قانون را به وجود آوریم و بعد قانون را بسازیم و خلق کنیم.
به یاد داشته باشیم:
روزی که کسی قدرت را در زندگی به کار می برد،از طریق وضع قوانین و مقررات کوشش می کند که کنترلی داشته باشد و معلوم است که من و شما در یک چنین شرایطی،فقط تنبیه و حق مجازات را برای خودمان حفظ می کنیم و از آن به جهت پیش بردن هدف هایمان استفاده می کنیم.
در نتیجه شما در محیط خانه از یک طرف قوانین و مقرراتی را می بینید که پشتوانه ای در مسیر تنبیه و مجازات دارد.
آن هم برخی از اوقات،مجازات های سخت سنگین که به هیچ وجه با هیچ عدالتی ،با هیچ انصافی و حتماً با هیچ محبتی،سازگاری ندارد.
از طرف دیگر،انتظار و توقع تا مرز وظیفه در چارچوب احترام و اطاعت تنها به ما به عنوان پدر و مادر بلکه حتی به این قواعد و قوانین،حتی آن زمانی که سازگاری ندارد یا مناسب نیست وجود داردکه باید تغییر پیدا کند.
به همین دلیل و علت است که در بسیاری از جوامع،پدر و برخی از اوقات مادری که این چنین شرایط و موقعیت و روابطی را در خانواده به وجود می آورد،از بچه های خودش فاصله می گیرد.

زورگویی
در جای مشخص و معینی می نشیند. پس از سالها به هیچ وجه انتظار سخن گفتن ندارد،بلکه گزارش می خواهد.
اغراق و اعتراف می خواهد،و قرار نیست بچه ها حس خودشان،احساس خودشان و نظر خودشان را مطرح کنند.
از طرف دیگر یک چنین پدری،فرمان می دهد.
یک چنین مادری دستور می دهد و انتظار این را دارد که تمام و کمال هرچه را که مورد درخواست و انتظار او می باشد را انجام دهند.
معلوم است که ارتباط فیزیکی بسیار کم است.
مسیر نوازش معمولاً محدود و جنبه سمبولیک و نمادین دارد.
پیشانی را بوسیدن و رفتاری از این قبیل داشتن تا مرزی رفته که برخی از اوقات پدرانی بوده اند در حالی که مایل بودند فرزند خودشان را ببوسند،هم به دلیل حضور و وجود باورهای دیگران،هم به دلیل نظر خودشان که شاید فرزندشان لوس شود،.
رابطه بهم بخورد،احترام از بین برود،وقتی که فرزندانشان خواب بودند،آنها را می بوسیدند.
و از این طریق محبت شان را برای خودشان و در ارتباط با ذهنیات خودشان ابراز می کردند.




محبت به کودک
ولی واقعیت مسئله این بود که از نزدیک شدن به فرزندشان کاملاً دوری می کردند و انتظار این را داشتند که حتی نه تنها فرزند حرفی نزند،سوالی نکند و یا اعتراض و مخالفتی نداشته باشد،.
بلکه سخن از این بود که این رفتار جواب می دهد.
در حالی که بعداً خواهیم دید که پدری و مادری در دنیای امروز کاملاً شکل و فرم دیگری به خود گرفته است.
حتی برخی از اوقات حرف این است که:
به چشم من خیره میشه. چشم دریده است. به من نگاه میکنه بیخود نبود که در گذشته وقتی که بزرگان و عمرا رد می شدند ،فریاد کور شو، کور شو را می گفتند.
دقیقاً به خاطر اعمال همین قدرت است.
در عین حال می دانستند که اگر این بزرگان دیده شوند،آنقدرها تفاوت و امتیازی که برای خودشان قائل هستند،مادر آنها نمیدیدیم.
و تمام اعتبارشان از میان می رفت. به همین دلیل است که در دنیای امروز،من و شما با چنین نگاهی به رابطه پدر و مادر و کودک نظر نمی افکنیم.
به یاد داشته باشیم
در گذشته پدر و مادر نقشی را بازی می کردند که همه دان و همه توان بودند همه چیز را می دانستند و از عهده هر کاری برمی امدند.
در حالی که در دنیای امروز می دانیم هر پدر و مادری اگر حداقل روزی یکبار به فرزند خودش نگوید که:.
نمی دانم،نمیفهمم،باید بپرسم و بعدا به تو خواهم گفت.
حداقل هفته ای یک بار از فرزندش به خاطر احتمالاً اشتباهی که کرده است،معذرت نخواهد و تقاضای بخشش نکند هرگز پدری و مادری را انجام نداده است.
در گذشته فرض ما بر این بود که پدر و مادر باید آن چنان بر مصدری و مسندی بالا بنشینند که اصلاً دسترسی به آنها وجود نداشته باشد.
در نتیجه بچه فرصت نکند که حرفی بزند.

زورگویی
بیخود نبود که حتی در داستان های ماکه متاسفانه بسیاری از اوقات،مادران آن را نقل می کردند،.
شهرزاد قصه گو بعد از آمیزش با امیر،فردا کشته می شد و تنهااو بود که با یافتن راهی،توانست زندگی خود و دیگران را نجات دهد.
یا داستان خاله سوسکه،به من و شما نشان می دهد که وقتی زنی با آن همه تعریف از خودش، منتظر همسر می شد،.
تنها پرسشی که از شوهر آینده داشت این بود که هنگام اختلاف و گرفتاری،من را چگونه تنبیه می کنی؟.
در نتیجه این نظام ذهنی و فکری حاکم بود که مسئله قدرت را در نهاد خانواده نهادینه می کرد و آن را با تمام قدرتش در وجود همه افراد می کاشت.
معلوم است که یک چنین مطلبی به محیط اجتماعی کشیده می شود.
متاسفانه این نوع اعمال قدرت،در محیط اجتماعی نیز،خودش را نشان می دهد .
و با وضع قوانین و تفسیر و تعبیر عجیب از قوانین و بعداً اعمال زور و فشار و مجازات سنگین،شرایطی را فراهم می کنند که بتوانند جامعه را کنترل کنند.
در یک چنین محیطی،وحشت اساس ارتباط است و آنچه که ظاهراً نامش احترام و توجه است،هیچ چیزی جز احساس بد یک فرد در ارتباط با دیگری نخواهد بود.
حال آنکه در دنیای امروز،می دانیم که این همه عشق به قدرت،ناشی از ضعف و زبونی و ناشی از آسیب و درماندگی کسی است که در کودکی از پا درآمده و مورد تجاوز و ظلم و زور واقع شده و هم اکنون برای نجات خودش،چاره ای بجز داشتن قدرت نمی بیند.
یا با تمام وجودش میل به داشتن قدرت دارد و باید به قدرت عشق تبدیل شود.

قدرت و زورگویی
محبتی که می تواند روابط عمیق و سنگین از درون و بیرون با تمام اجزا و سلول های کودک و پدر و مادرش برقرار کند.
روبطی که،بزرگترین خواسته کودکان،بزرگترین انتظار و آرزوی کودکان است،خوشنود و راضی و راحت و آسوده کردن پدر و مادر می باشد.
آن هم از طریق کار درستی از طریق تظاهر و وانمود کردن آنچه که بد است.
به همین علت است که در محیط خانواده امروز به هیچ وجه جایی برای قدرت نخواهد بود.
مخصوصا قدرتی که همه و همه متاسفانه از آن سوء استفاده می کنیم.
من و شما در دنیایی زندگی می کنیم که محبت اساس رابطه خانواده است.
این محبت ابتدا در ارتباط فیزیکی است.
همه بچه ها باید در آغوش پدر و مادرشان،با بوی پدر و مادرشان،با گرمای پدر و مادرشان،با صدای قلب پدر و مادرشان در تمام عمرشان آشنا باشند.
این محبت،آغوشش را باز می کند و موجب نوازش می شود.
آنچه که امروز می دانیم بیش از هر چیز دیگری،کودک به آن احتیاج دارد و با این محبت و نوازش است که امنیت اتفاق می افتد و عشق و محبت را می آموزد.
این نوازش است که فرصت می دهد کودک سخن بگوید،حرف بزند و اوست که باید حرف بزند.


اوست که باید حس و احساس و نظرش را بیان کند.
اوست که باید سوال کند و پدر و مادر با مهربانی،کوتاه و مناسب به او پاسخ دهند.
قرار است بچه ها غصه های خودشان را بگویند و پدر و مادر نیز برای آنها، قصه بگویند.
اگر چنین ارتباطی به وجود آمد،اگر یک چنین شرایطی فراهم شد،آن زمان است که رابطه به وجود آمده است.
پدر و مادر باید از هر فرصتی استفاده کنندکه فرزندشان حس خود،احساس و نظرش را بگوید و پرسش خود را مطرح کند.
وقتی که پرسش خود را مطرح می کند،بپرسند از کجا این پرسش آمده است؟.
او را تشویق کنند تا چرایی و چگونگی سوال خود را مطرح کند.به او کمک کنند که خودش را بشناسد.
به او کمک کنند که علل و عوامل حرف خود را بفهمد. تفکر و اندیشه خود را پیدا کند تا بتواند و بداند در چه شرایط و روابط ایستاده است.
و چگونه با پدر و مادر برخورد پیدا می کند.

پرسش کودک
روزی که رابطه ای،این چنین زیبا و این چنین حقیقی و واقعی به وجود آمد،معلوم است که کودک شجاعت آن را پیدا می کند که حرف بزند،اعتراض کند و انتظاراتی داشته باشد.
می دانیم که در دنیای امروز،پدری و مادری،داشتن دو گوش شنوا است، نه زبان گویا.
هر پدری و مادری جز در مواردی که فرزندشان نمی داند و باید از طریق گفتار آگاه شود اگر حرف بزنند، به فرزندشان آسیب می زنند.
هر پدر و مادری که سخن خودشان را تکرار می کنند،آهسته آهسته فرزند خودشان را کرو سپس لال خواهند کرد.
بیخود نیست که برخی از بچه های ما، ده ساعت با دوستان خود حرف می زنند،اما ده ثانیه با ما
نمی خواهندحرفی بزنند.
تازه در این مدت هم احساس خوبی ندارند.
همه ی اینها نشان دهنده این است که من و شما باید بدانیم که فرزندان ما به ما پناه می آورند،.
و خانه ما پناهگاه انهاست و به هیچ وجه ،جایی برای جنگ و جدال و مخالفت و مقاومت نیست.
کودک باید در خانه به آرامش،به امنیت،به راحتی و استراحت برسد.
تا همین را برای خودش بخواهد و هم برای عزیزانش در آینده و برای همه مردم دنیا آرزو کند.




نکته:

اگر قرار باشد در خانه ای،با جنگ و جدال و مجادله در ارتباط باشیم،اگر قرار باشد زندگی ما دائماً هر روز با این گفتگو ها آغاز شود و ادامه پیدا کند و با خشم و قهر و احساس بد،به خواب برویم،معلوم است که همه ما از پا می افتیم بنابراین دومین دگرگونی تغییرقدرت ،به محبت است.

جنگ در خانه
قدرت جایگاهی به هیچ شکل و فرمی در خانه ندارد.
می دانیم که قدرت یک توهم است.
یک افسانه است ،یک خیال است. به چه معنا؟.
یعنی هیچ کسی در جهان قدرتمند نیست.
این مردم ضعیف هستند که با ضعف خود به او احساس قدرت یا اعمال نظری مبتنی بر این قدرت می دهند.
به همین علت است که قدرتمندان جهان،آن زمان که مردم از آنها قدرت را می گیرند،به این معنا است که دیگر خودشان را در مقابل او ضعیف نمی دانند.
و تبدیل به موجوداتی می شوند،آنچنان تنها و جدا و سخت و عریان که به هیچ وجه جایی برای زندگی عادی و معمولی هم پیدا نمی کنند.
بنابراین توهم قدرت را نباید به عنوان یک واقعیت دانست.چیزی در جهان به اسم قدرت وجود ندارد.
هیچ کسی در جهان قدرتمند نیست،مگر اینکه دیگران به او قدرت قدرت نمایی را در ارتباط با خودشان بدهند.
به همین علت مردمان یک کشور چه بسا از کس دیگری نمی ترسند. زیرا آن آدم را با قدرت نمی بینند و خودشان را ضعیف نمیدانند.
اشکال کار قدرت این است که اولاً همه و همه از آن سوء استفاده می کنند و موجب ظلم می شود.
واین ظلم را هرگز نمی توان در جهان از بین برد و ظالم را از میان برداشت،مگر اینکه مظلوم وجود نداشته باشد.
اگر مظلومی در جهان نباشد،ظالمی هم در جهان نخواهد ماند،ولی اگر مظلوم هست،حتماً ظلم و ظالم ادامه پیدا خواهد کرد

منبع:دکتر فرهنگ هلاکویی

این مطالب را حتما بخوانید:

فروشگاه الو کالا

 💡دو نکته مهم درباره محبت و پذیرش جنسیت کودک

 💡چگونه وقتی با اشتباه کودک روبرو شدیم رفتار کنیم؟

 💡دیدگاهی متفاوت برای وفاداری و رازداری کودک

 

این مطالب را هم حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا
Exclamation Triangle Check code