آیا می دانید تاثیر دوران کودکی در زندگی شما چگونه است؟
مقاله زیر را مطالعه فرمایید تا بدانید چگونه اگر کسی کودکی بدی داشته است،روی ازدواجش تاثیر میگذارد
تاثیر دوران کودکی در زندگی
برخی اوقات محیط خانواده بوده که کودکی بدی داشتم و با این کودکی بد ما به هیچ کسی ارتباط نداشته است. مثلاً مریض میشدم دائما درد داشتم دائما مشکلات مختلفی داشتم و بنابراین کودکی برای من با مفهوم درد و رنج و عدم توانایی برای حل مسائل و مشکلات همراه بوده و کودکی سختی داشتم. این کودکی سخت فقط میتوانست به خاطر بیماریها باشد.
این کودکی سخت را برخی از اوقات خواهر و برادرهایم بهوجود آوردهاند نه فقط پدر و مادر.
این کودکی سخت میتوانست به خاطر محیط آموزشی باشد یه به خاطر اینکه ما فراوان این طرف و آن طرف میرفتیم و همه آنها دست به دست هم میداد تا من در این میهمانیها در این رفت و آمدها آن احساس خوب را نداشته باشم به همین علت است که برخی اوقات در اولین فرصتی که پیدا میکنیم دلمان نمیخواهد اینجا و یا آنجا برویم نتیجتا کودکی بدی داشتیم.
پدر و مادری داشتیم که به دلیل نگرانی بیش از حد من را کنترل میکردند و باید و نباید داشتند.
پدر و مادری داشتم که خشمگین و عصبانی افسرده و گرفتار و بیمار و همچنین معتاد بودند و در نتیجه حالات مختلف و متفاوتی را نشان میدادند و وقتی که پدر و مادر از در میآمدند و داخل منزل میشدند نمیدانستم که پدر خیلی خوب است یا خیلی بد، و یا کسی که مثلا الکل مصرف کرده یا میخواهد بخورد، از اینکه نخورده و با اینکه دوره خماری بعد از الکل را پشت سر میگذارد عصبانی است یا خیر. بنابراین مطالعات نشان میدهد که یک پدر و مادر الکلی ۵ نوع حالت مختلف و متغییر برای فرزندانش نشان میدهد. در حالی که من احتیاج به یک پدر و مادر با ثبات داشتم.
تاثیر تنبیه بر روان انسان
موضوعی که در خصوص کودکی مطرح است این است که این کودکی چقدر برای من دردآور بوده؟ چقدر رنج آور بوده؟ و خیلی اوقات هم این درد و رنج میتوانسته واقعی نباشد و تخیلی باشد. یعنی من مثلا شنیدم حتی پدرم هم به من نگفته که پدرها میتوانند بچه هایشان را خیلی بد تنبیه کنند سخت بزنند و من همیشه یک وحشتی داشتم که پدرم ممکن است یک روز من را بزند و هرگز هم او نزده؛ حتی پدر بیچاره هیچ وقت من را هم تهدید به زدن هم نکرده است ولی هیچ فرقی نمیکند من اگر هزار بار از او ترسیدهام در مغز من ای بسا برخی اوقات بیش از آن اثر بد گذاشته که اگر کتک میخوردم یا برخی اوقات تنبیه نشدهام ولی شاهد تنبیه شخص دیگری بودهام برای اینکه میدانید:
در کودکی این مطلب وجود دارد که شاهد جنایت، قربانی جنایت است.(Witness of Crime is a Victim of Crime)
یعنی من اگر دیدم پدرم، برادرم را زده، من اگر دیدم پدرم و مادرم با هم دعوا کردند، متاسفانه من به همان اندازه آسیب دیدم که آن کسی که آسیب دیده و برخی از اوقات خیلی هم بیشتر از کسی که آسیب خورده که ای بسا برادر من کتک میخورده مکانیزم هایی را در خودش رشد داده یا اوصولا تیپ روانی او اینگونه بوده که نصف منی که شاهد کتک خوردن او بودم اذیت نشده و آسیب ندیده است.
بنابراین موضوع را فقط در مفهوم مطلق خودش نگاه نکنید. این مفهموم برمیگردد به تفسیر و تعبیری که من روی حوادث میگذاشتم و حس و احساسی که میکردم. به این نکته اشاره کنم که مطالعات علمی نشان میدهد کودک با یک مکانیزم آشناست و آن این است وقتی که او در مقابل این انتخاب قرار میدهند که بگوید من انسان گناهکاری هستم و پدر خوب و مهربانی دارم ولی از طرف دیگر به کودک بگویند که پدر و مادر بدی داری و تو خوب هستی، کودک همیشه اولی را انتخاب میکند. یعنی انسانی را انتخاب میکند که پدر و مادر یا خدای خوب و مهربان دارد و او موجود بد و گناهکاری است
این مطالب را حتما بخوانید: |
تا اینکه به این نتیجه برسد که من خوب هستم و پدر و مادرم یا خدای من بد است و این تصمیم را کودکان به عنوان یک مکانیزم عادی میگیرند. شما وقتی که با یکصد کودک صحبت میکنید که آسیب های خیلی سنگین و شدیدی ندیدهاند اما به طور متوسط آسیب دیدهاند از این یکصد کودک نود کودک معتقدند که کودکی خوبی داشتهاند یعنی ۹۰درصد مردم دنیا بدون این که کودکی خوبی داشته باشند باور به این دارند که کودکی خوبی دارند
غالب اوقات هم به دو دلیل است: یک اینکه چارهای نداشته جز اینکه فکر کنند همه چیز خوبه یا خوب میشود والا از پا در می آمدند و دوم اینکه زیر بمباران تبلیغات پدر و مادر و دیگران قرار می گیرند که ما به خاطر شما چقدر زحمت کشیدیم و یا زحمت می کشیم و رنج میبریم و شما چقدر بد هستید و کار بد می کنید و اشتباه میکنید که مشخصه کودکی است و باور میکند که آنها درست و راست میگویند و کودک با نادانی و ناتوانی و نیازمندی خودش خیلی زود آشنا می شود.
بنابراین ما پذیرفتیم اگر کسی بد باشد آن هم ما هستیمو به همین علت تعجب نکنید که در طول تاریخ خیلی راحت بیشتر انسانها پذیرفتهاند که گناهکارند فاسدند نجساندد کثیفاند و بد هستند برای اینکه در کودکی به این برداشت رسیده اند مطالعات علمی تقریباً نشان میدهد که هنوز نزدیک به ۷۰ درصد مردم دنیا ته وجودشان باورشان این است که من بد هستم و من خوب نیستم برای اینکه اینگونه راحت تر میتوانسته زنده باشند (survive) تا اینکه فکر بکند که من خوبم و بقیه بد هستند چون جنگ او را از پا در میآورد نتیجه این است که من و شما اگر هم فکر میکنیم کودکی خوبی داشتیم غالباً کودکی خوبی نداشتیم. به همین علت نزدیک ۱۵ یا ۱۶ هزار نفر را در کنفرانس ها هیپنوتیزم کردهام حتی همین قدر که برگشتیم به گذشته از این ۱۶ هزار نفر ۱۶ نفر هم حالت شاد و خوشحال را به خودشان نگرفته اند یعنی هیچ کاری هم نکردیم فقط سراغ کودکی رفتیم در نتیجه همین قدر که در این قوری یا کتری جوشان که درون ماست که همان ضمیر آگاه می باشد را بر می داریم که با هیپنوتیزم برداشته میشود آن زیر آبی که دارد می جوشد و قل قل می کند رویش بیش از همه غم است بعد از آن خشم است و بعدش نگرانی است.
اگر کودکی خوبی داشتیم وقتی سر آن را باز می کردیم که در حقیقت گذشته ماست باید شور و شوق و شادی بیرون میزد و دلیلی نداشت که در ۱۶ هزار نفر ۱۶ نفر هم آدم شاد نباشد تازه چند تای آنها هم که یک علائمی از آن نشان دادند یا لبخند زدند وقتی با آنها صحبت کردم و مکانیزم دفاعی شان بوده که وقتی غمگین و خشمگین اند می خندند. بنابر این تقریباً وجود ندارد درست مثل این که هر وقت شما چاقو میزنید به بدن هر کسی خون بیرون می زند علتش هم این است که با چاقو زدن آن زیر لذت نیست که بیرون بزند در نتیجه علت تاکید من این است که توجه داشته باشید زیر بار تبلیغات پدر و مادر و یا انتخاب خودتان و حتی معقول و منطقی نگاه کردن به این که ببین مادر من هزار بار کار خوب کرده یا هزار بار به من محبت و توجه و کمک
منبع:دکتر فرهنگ هلاکویی
این مطالب را حتما بخوانید: |